شعري كه در وصف حال منه

درد دل هايي كه فقط مينويسم تا سبك شوم

شعري كه در وصف حال منه

۱۸۰ بازديد

در خيالات خودم در زير باراني كه نيست

مي رسم با تو به خانه از خياباني كه نيست

مي نشيني روبرويم، خستگي در مي كني

چاي مي ريزم برايت، توي فنجاني كه نيست

باز مي خندي و مي پرسي كه حالت بهتر است؟

باز مي خندم كه خيلي، گرچه مي داني كه نيست

شعر مي خوانم برايت، واژه ها گل مي كنند

ياس و مريم مي گذارم توي گلداني كه نيست

چشم مي دوزم به چشمت مي شود آيا كمي

دستهايم را بگيري بين دستاني كه نيست؟

وقت رفتن مي شود با بغش مي گويم نرو

پشت پايت اشك مي ريزم، در ايواني كه نيست

مي روي و خانه لبريز از نبودت مي شود

باز تنها مي شوم با ياد مهماني كه نيست

بعد تو اين كار هر روز من است

باور اين كه نباشي، كار آساني كه نيست!

تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد